روزمرگی های من

دارم دیونه میشم از تنهایی از باکسی و بی کسی خسته ام خیلی خسته دم خدا گرم با این خدایش دیگه تحمل ندارم خدا جون نمیشه من فردا بیدار نشم چرا واقعا باید بیدار شم خدا جون باید تشکر کن بخاطر نعمت هات خدا جون په این اذیت کردن هات چی .خدا جون ممنونم که هستی که ناتوانی خودم رو به تو نسبت بدم خدا جون ممنونم که تو موندی برام خدا جون خواهشا دستم و بگیر یا خلاص کنم از این وضیعت یا خلاصم کن از این دنیا

خدایا میدونم بنده خوبی نبودم ولی دارم له میشم خیلی حالم بده خودت کمکم کن خودت آرومم کن

روزمرگی های من...

ه جالب امشب همش فک میکردم چه خوبه الان عزرائیل بیاد بگه پاشو تموم شد .البته ازاونجایی که من ته بد شانسم میدونم میزاره دقیق موقعی میا  که من خوشم نیاد آره دیگه خدا با من لجه حسابی هم لجه عشق ضد حال به منه چی بگم هر کاری که خواستم بکنم اول باید جون به لب میشدم بعد آره دیگه چه کنم نمیدونم شاید خودم مقصرم به خدا ربطی نداره ولی حس میکنم این روز فقط یه موجود اضافی ام داشتم فک میکردم دم صادق هدایت گرم که حداقل تونسته خودش رو راحت کنه بعد یهو یادم افتاد که چی این جناب تو سن 50 خودکشی کرده و من باید خیلی بمونم امشب خیلی حالم بده کلی درو جسم علاوه دب درد روحی دارم روزمرگی های من...